معنی بیماری ناهنجاری گویچه‌های خونی

لغت نامه دهخدا

ناهنجاری

ناهنجاری. [هََ] (حامص مرکب) کجروی. (آنندراج). بدکرداری. انحراف از راستی. || بی راهی. بی قاعدگی. || بی مناسبتی. بی تناسبی. || کج تابی. درشتی. خشونت. گستاخی. خودرائی. سرکشی. نافرمانی. (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

خونی

مربوط به خون: بیماری خونی،
[مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی،
آغشته به خون، خون‌آلود، خونین: لباس خونی،
[مجاز] قاتل: خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸)،
قرمز: پرتقال خونی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناهنجاری

بی‌قاعدگی، ناهماهنگی، خشونت، نافرهیختگی،
(متضاد) هماهنگی

معادل ابجد

بیماری ناهنجاری گویچه‌های خونی

1309

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری